حجّاج بْن مَسْروق مَذْحِجی جُعْفی از یاران امام علی(ع) و امام حسین(ع) که در واقعه عاشورا شهید شد. برخی منابع او را مؤذن امام در مسیر حرکت از مکه تا کربلا خواندهاند و به گفته برخی رکاب دار آن حضرت بوده است.
قبل از عاشورا
«حجاج» پسر «مسروق جعفی» از قبیله «مذحج» از شیعیان مشهور امیرمومنان علیه السلام است. چون باخبر شد که امام حسین علیه السلام از مدینه به سوی مکه حرکت کرده است، رهسپار مکه شد و به آن حضرت پیوست. وی مردی کثیرالصلوة و کثیرالصوم، قاری قرآن و حافظ آن بود.
جُعفی منسوب به جعفی بن سعد، عشیرهای از «مذحج» و از عرب قحطان (یمن و عرب جنوب) است. عرب قحطانی به مردم عرب گفته میشود که دارای اصالت یمنی باشند.
در منزل ذو حُسَم که کاروان امام با سپاه کوفه به فرماندهی حر بن یزید ریاحی برخورد کرد، هنگام ظهر امام به حجاج بن مسروق فرمود اذان بگوید.
در «قصر بنی مقاتل» که بیستمین منزل در راه کربلاست، امام، خیمهای برافراشته دید. فرمودند: این از آن کیست؟ پاسخ داده شد که آن برای «عبیدالله بن حر جعفی» از اهالی کوفه است!
حسین علیه السلام مردی از یارانش را که بنا به نقل اکثر روایات «حجاج بن مسروق جعفی» بود نزد او فرستاد تا او را خدمت آن حضرت آورد.
حجاج نزد عبیدالله رفت و گفت: خداوند کرامتی بر تو روزی کرده، اگر قابل باشی! اینکه حسین بن علی علیه السلام به اینجا آمده و تو را به یاری خود میخواند. عبیدالله میگوید: والله من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین آنجا بیاید و من آنجا باشم زیرا بسیاری از مردم را میدیدم که برای جنگ با او آماده میشدند و چون مسلما میدانم که حسین در این جنگ کشته میشود و من قادر بر یاری او نیستم لذا میخواهم که نه او مرا ببیند و نه من او را ببینم.
در روز عاشورا
حجاج، در روز عاشورا از امام حسین علیه السلام اجازه گرفت و به میدان رفت. پس از مدتی در حالی که بدنش آغشته به خون بود بازگشت و خطاب به امام این شعر را خواند:
أَقْدِمْ حُسَیْناً هادِیاً مَهْدِیّا
الْیَوْمَ تَلْقی جَدَّکَ النَبِیّا
ثُمَّ أَباکَ ذَا الْعَلا عَلِیّا
وَالْحَسَنَ الْخَیْرَ الرِّضَی الّوَلِیّا
وَذَا الْجَناحَیْنِ الْفَتَی الکَمِیّا
وَاسَدَ اللَّه الشَّهیدَ الْحَیّا
ای حسین، ای رهبر هدایت یافته
پیش آی، امروز جدّت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و
پدرت علی علیه السلام، امام حسن، جعفر طیار و حمزه سیدالشهدا را ملاقات خواهی نمود.
در این که برخی از یاران قدری میجنگیده اند و سپس باز به سوی امام باز میگشتهاند، سری نهفته است؛ از جمله:
۱- علاقه وافر نسبت به امام، آنها را به مرکز و قطب عشق فرا میخواند؛
۲- این بازگشت را برای تجدید عهد و میثاق انجام میدادند؛
۳- تجدید قوا با رویت امام را آرزو میکردند که برآورده میشد؛
مرحوم محدث قمی در منتهی الامال فرموده: حجاج بیست و پنج نفر از لشگر دشمن را بخاک هلاکت افکند صف دشمن بسته شد و لشگریان از ضرب تیغش به تنگ آمدند بناچار از دور و نزدیک تیر بارانش نمودند آن شیر دل رجز را اعاده کرد و کارزار سختی نمود تا از کثرت زخم و خستگی مفرط از پای در آمد آن روباه صفتان حال را که چنین دیدند دورش را احاطه کرده با نوک سنان بدن مبارکش را سوراخ سوراخ و با شمشیر پاره پاره و قطعه قطعه کردند رحمة الله علیه.
مؤسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی