موضوع: جناب نافعبنهلال از یاران سیدالشهدا علیهالسلام
نسب نافعبنهلال
نافعبنهلال از تیرۀ جمل، یکی از شاخههای قبیلۀ مَذحِج بوده و تبار یَمَنی داشته است. در منابع تاریخی با نسبت جَمَلی، بَجَلی، مُرادی و بَجَلی مرادی از او یاد شده است. (خیرالدین زرکلی، الأعلام، ج۸، ص۶)
سوابق درخشان جناب نافعبنهلال بَجَلی یا نافعبنهلال جَمَلی رضواناللهتعالیعلیه:
ایشان از یاران امیرمؤمنان علی علیهالسلام و از شهدای کربلاست. او در جنگهای جمل، صفین و نهروان نیز شرکت داشت.
گفته شده که نافع فردی شجاع و تیرانداز بوده است. از ابومِخنَف نقل شده که امیرمؤمنان علی علیهالسلام او را آیین رزم آموخته بود. (وقار شیرازی، عشره کامله، ۱۳۶۰ش، ص۴۰۲)
او مجاهدی مخلص و بزرگمردی از اشراف عرب، قاری قرآن، حافظ و کاتب حدیث نبوی بود و یار علوی و حسنی و حسینی به شمار میرفت.
وفاداری جناب نافع
شب عاشورا که امام علیهالسلام بیعت را از یاران خود برداشت، نافعبنهلال در اوج وفاداری نکاتی را بازگو فرمود:
« شما میدانید جدتان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم نتوانست محبتش را به مردم بنوشاند، یا آنها را آنگونه که خود دوست داشت، تحت فرمان خود در آورد.
بعضی از یاران ایشان از منافقان بودند، برای یاری به آن حضرت وعده میدادند و در نهان بر او نیرنگ میبستند.ظ
او را هنگام برخورد از عسل شیرینتر ملاقات میکردند، ولی پشت سر از حنظل تلختر بودند، تا اینکه خداوند متعال جان مبارکش را ستاند.
وضعیت پدرتان علی علیهالسّلام نیز همینگونه بود. قومی برای یاری رسانیدن به او، گردش را گرفتند؛ ناکثین و قاسطین و مارقین به جنگ علیه او برخاستند و قومی با او مخالفت ورزیدند تا اینکه اجلش فرا رسید و به سوی رحمت و رضوان الهی پر کشید.
امروز شما نزد ما همان گونهاید؛کسانی عهد خود شکستهاند و از تحت بیعت بیرون شدهاند، پس این بیعتشکنی به کسی جز خودشان ضرر نمیرساند و خداوند بینیاز از نان است. پس ما را در حالی که رشد یافتید و در سلامت هستید، به هر جا که دوست دارید در مشرق یا مغرب عالم حرکت دهید که به خدا قسم، ما از تقدیر خداوندی باکی نداریم و از ملاقات پروردگارمان هیچ کراهتی نداریم. ما بر مبنای نیات و بینشهای خود رفتار میکنیم. هر که شما را دوست بدارد، ما به او مهر میورزیم و هر که با شما دشمنی کند، ما نیز دشمنش میداریم».
شهادت نافعبنهلال
او در روز عاشورا با پرتاب تیرهایش، دوازده نفر از سپاهیان عمر سعد را کشت و بسیاری را مجروح کرد. هنگامی که تیرهایش تمام شد، شمشیر خود را برکشید و به صفوف لشکر دشمن حملهور شد.
لشکر دشمن چاره کار را در حمله دستهجمعی به او دید، پس او را محاصره کردند، هدف تیرها و سنگهای خود قرار دادند تا اینکه بازوان او را شکستند و او را به اسارت گرفتند. شمر و گروهی از یارانش، او را نزد عمر سعد آوردند.
عمر سعد به او گفت: «ای نافع! وای بر تو! چرا با خود چنین کردی؟» نافع گفت: «پروردگار من از قصد من آگاه است».
در حالی که خون بر محاسن نافع جاری بود به او گفتند: «مگر نمیبینی که با خود چه کردهای؟»
نافع گفت: «دوازده نفر از شما را کشتهام و خودم را ملامت نمیکنم، اگر بازوان من سالم بود، نمیتوانستید من را اسیر کنید.»
شمر شمشیر خود را از نیام کشید، نافع به او گفت: «به خدا قسم ای شمر! اگر تو از مسلمانان باشی، بر تو سخت خواهد بود که خدا را ملاقات کنی، در حالی که خونهای ما را برگردن داشته باشی. خدا را سپاس میگویم که مرگ ما را به دست بدترین خلقش قرار داد!» پس شمر او را به شهادت رساند. (الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۷۲)
از خداوند متعال مسئلت داریم که ما نیز در یاری امام زمانمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف، همچون نافعبنهلال رضواناللهعلیه باشیم.
آمین…
مؤسسه نورالیقین
مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی